نرگسنرگس، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
نسترننسترن، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

گلهای باغ زندگیمون

غزل خداحافظی و 30 ماهگی نرگس

سلام به ناز دخترام و به همه دوستان خوش اومدین   فکر میکنم این آخرین پستیه که تو  این خونه مینویسم . دیگه نمینویسم تا مستقر شدن تو خونه جدید ان شاالله. اومدم غزل خداحافظی رو بخونم با خونه ای با خاطرات بسیار، خاطرات تلخ و شیرین کودکی، نوجوانی و جوانی و حالا دیگه مادر جان که داریم از اینجا میریم داریم پیر میشیم .   یک سالم بود که اومدیم توی این خونه ، تولد داداشم و خواهرام تو این خونه بود. چه لحظات زیبایی بود روزی که خواهر کوچیکم فریده جونم به دنیا اومد خیلی خوب یادمه خانه ای که تمام خاطرات کودکیم رو در اون گذروندم چه بازی هایی که با بچه های همسایه ها و با دختر دایی هام  میکردیم. یادش به خیر دعوا...
18 خرداد 1393
1050 12 25 ادامه مطلب

مهمون کوچولوی خوش زبون

سلام  دخترای گلم  عید بزرگ مبعث رو بهتون تبریک میگم ان شاالله که همیشه رهرو راستین آن پیام آور مهرو دوستی  باشید.  ان شاالله اعیاد پیش رو هم مبارک باشد و  شما و همه دوستان و خانواده عزیزم  در صفا و صمیمیت شاد و سلامت ایام خوشی رو در پیش رو داشته باشید. دیروز  عسل دختر کوچولوی  دختر داییم، زهره به همراه خاله ش اومدن  خونه بابا جونم. ماشالا چه دختر ناز و شیرین زبونی هستش. یک سال و 11 ماهشه کلی شیرین زبونی کرد و شعر خوند و... ولی نرگس من فقط بهش نیگاه میکردی . عزیزم آخه تو که اینقد شیرین زبونی و حرفای قشنگ قشنگ میزنی  چرا وقتی یه غریبه میاد خونه دیگه هیچی نمیگی حتی باهاش بازی هم ن...
7 خرداد 1393

عید مبعث مبارک

آن شب ، شب بیست و هفتم رجب بود . محمد غرق در اندیشه بود که ناگهان صدایی گیرا و گرم درغار پیچید : بخوان! بخوان به نام پروردگارت که بیافرید ، آدمی را از لخته خونی آفرید ، بخوان که پروردگار تو ارجمندترین است ، همو که با قلم آموخت ، و به آدمی آنچه را که نمی دانست بیاموخت .   وحی شد بر مصطفی برخیز، اقرأ باسم ربّک / ای حبیب من ز جا برخیز، اقرأ باسم ربّک تیره شد رخسار گیتی، خیره شد دیو تباهی  / چیره شد جهل عِما برخیز، اقرأ باسم ربّک       ...
5 خرداد 1393

3 ماهگی نسترن و عکسایی از دو خواهر

سلام بر گلای خودم نرگس جونم و نسترن خانم خوشکلم   عزیز دلم نسترن گلی مامان امروز 3 ماهه میشه .   3 ماهگیت مبارک باشه عشقم مبارک مبارک   تولدت مبارک   در ادامه عکسایی از دو خواهر گذاشتم   جمعه گذشته دلم از آدمای روزگار گرفته بود دیدم مامانم اینا میخوام برن کوه تفریح منم با دو تا دخترای نازم باهاشون رفتیم . آبجی فریده هم اومده بود و همراهمون بود. نرگس تو مسیر توی ماشین خوابش برد تا وقتی میخواستیم برگردیم بیدار شد . نسترن هم اولین بار بود که میرفت کوه. رفتیم کوه گل که خیلی قشنگ بود و باصفا هوا هم ابری بود و خیلی زیبا   هوا سرد ب...
1 خرداد 1393
1933 10 14 ادامه مطلب
1