غزل خداحافظی و 30 ماهگی نرگس
سلام به ناز دخترام و به همه دوستان خوش اومدین فکر میکنم این آخرین پستیه که تو این خونه مینویسم . دیگه نمینویسم تا مستقر شدن تو خونه جدید ان شاالله. اومدم غزل خداحافظی رو بخونم با خونه ای با خاطرات بسیار، خاطرات تلخ و شیرین کودکی، نوجوانی و جوانی و حالا دیگه مادر جان که داریم از اینجا میریم داریم پیر میشیم . یک سالم بود که اومدیم توی این خونه ، تولد داداشم و خواهرام تو این خونه بود. چه لحظات زیبایی بود روزی که خواهر کوچیکم فریده جونم به دنیا اومد خیلی خوب یادمه خانه ای که تمام خاطرات کودکیم رو در اون گذروندم چه بازی هایی که با بچه های همسایه ها و با دختر دایی هام میکردیم. یادش به خیر دعوا...